من مانده ام و تمام حرفهای نگفته ام!

من مانده ام و تمام حرفهای نگفته ام!
دراز می کشم و گوشی به دست، لیست دوستانم را در تلگرام نگاه می کنم. می خواهم یکی را انتخاب کنم و درباره اش میان دفتر اشخاص بنویسم.از دوران دبیرستان این دفتر را دارم. هر آدمی که به زندگی ام آمده، خانواده، دوست، همکار و آدمهای رهگذر برای خودشان صفحه ای دارند که خوبی ها و بدی هایشان را در حد یک جمله می نویسم. خیلی چیزها از این دفتر یاد گرفته ام و خیلی لحظه ها که فراموش کرده ام، با نگاه به صفحات آن یادم آمده! خوبی های بعضی لبخند به لبم آورده و بدی های دیگری با گذر زمان برایم جدی نبوده اند و به آنها خندیده …

من مانده ام و تمام حرفهای نگفته ام!

دراز می کشم و گوشی به دست، لیست دوستانم را در تلگرام نگاه می کنم. می خواهم یکی را انتخاب کنم و درباره اش میان دفتر اشخاص بنویسم.از دوران دبیرستان این دفتر را دارم. هر آدمی که به زندگی ام آمده، خانواده، دوست، همکار و آدمهای رهگذر برای خودشان صفحه ای دارند که خوبی ها و بدی هایشان را در حد یک جمله می نویسم. خیلی چیزها از این دفتر یاد گرفته ام و خیلی لحظه ها که فراموش کرده ام، با نگاه به صفحات آن یادم آمده! خوبی های بعضی لبخند به لبم آورده و بدی های دیگری با گذر زمان برایم جدی نبوده اند و به آنها خندیده …
من مانده ام و تمام حرفهای نگفته ام!

عرفان دینی